? انا فتحنا لك فتحا مبينا. ليغفر لك اللّه ما تقدّم من ذنبك و ما تاخّر و يتم نعمته عليك و يهديك صراطا مستقيما?(فتح، 48/1، 2)
پس، مادامي كه اعضا و قلب در تصرّف شيطان يا نفس است، معبد حق و جنود الهيّه مغصوب است و عبادت حقّ تعالي در آنها صورت نگيرد و جميع عبادات براي شيطان يا نفس واقع شود. و به هر اندازه كه از تصرّف جنود شيطان خارج شد، مورد تصرّف جنود رحماني شود تا آنكه فتوحات ثلاثه واقع شود يعني : فتح قريب؛ كه پيش ما فتح اقاليم سبعه است به اخراج جنود شيطاني از آنها، و نتيجه? آن تجلّي به توحيد افعالي است: «نصر من اللّه و فتح قريب» (صف، 61/13) و فتح مبين؛ كه فتح كعبه? قلب است به اخراج شيطان مُوَسوِس از آن: «انّا فتحنا لك فتحاً مبينا» و فتح مطلق؛ كه ترك رسوم خلقيّه و اِفناي تعيّنات شهادتيّه و غيبيّه است: «اذا جاء نصر اللّه و الفتح» (نصر، 110/1) و پس از اين، فتح تمام تصرّفات الهيّه شود و نتيجه? قرب نوافل حاصل شود.1
بالسّند المتّصل إلي حجّة الفرقة و إمامهم، محمّدبن يعقوب الكلينيّ، كرّم اللّه وجهه، عن حميدبن زياد، عن الحسنبن محمد بن سماعة، عن وهيببن حفص، عن أبي بصير، عن أبي جعفر(ع) قال: كان رسول اللّه (ص)، عند عائشة ليلتها؛ فقالت: يا رسول اللّه لم تتعب نفسك و قد غفر اللّه لك ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر؟ فقال: يا عائشة، ألا أكون عبداً شكوراً؟ قال: و كان رسول اللّه (ص)، يقوم علي أطراف أصابع رجليه، فأنزل اللّه سبحانه و تعالي: «طه. ما أنزلنا عليك القرآن لتشقي.»2
ترجمه: «از ابي بصير نقل شده كه فرمود حضرت باقر، (ع): بود رسول خدا، (ص)، پيش عايشه در شب او؛ پس گفت: «اي رسول خدا چرا به زحمت مياندازي جان خود را و حال آنكه آمرزيده است خداوند براي تو آنچه پيش بوده است از گناه تو و آنچه پس از اين آيد؟» فرمود: «اي عايشه آيا نباشم بنده? سپاسگزار!» فرمود حضرت باقر، (ع): و بود رسول خدا(ص)، كه ميايستاد بر سر انگشتهاي دو پاي خود، پس فرو فرستاد خدا سبحانه و تعالي: «طه. ما أنزلنا عليك القرآن لتشقي». (طه، 20/1، 2)» (يعني محمد ـيا اي طالب حق هاديـ ما فرو نفرستاديم بر تو قرآن را تا به مشقت افتي.)
شرح: «قد غفر اللّه لك» اشاره است به قول خداي تعالي در سوره? «فتح»: «إنّا فتحنا لك فتحاً مبينا. ليغفر لك اللّه ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر». «ما گشوديم براي تو گشودني آشكارا، تا بيامرزد براي تو آنچه پيشي گرفته از گناه تو و آنچه پس از اين آيد.»
بدانكه علما، رضوان اللّه عليهم، توجيهاتي در آيه? شريفه فرمودهاند كه منافات نداشته باشد با عصمت نبي مكرّم. و ما به ذكر بعضي از آنها كه مرحوم علامه? مجلسي، رحمه اللّه تعالي، نقل فرمودند3 ميپردازيم، و پس از آن، آنچه اهل معرفت به حسب مسلك خود بيان كردند مجملاً بيان مينماييم.
مرحوم مجلسي فرموده: از براي شيعه در تأويل اين آيه اقوالي است: يكي آنكه مقصود از گناه، گناه امّت است كه به شفاعت حضرت آمرزيده شود. و نسبت گناهان امّت به آن حضرت براي اتصالي است كه بين آن حضرت و امت است. و مؤيد اين احتمال است آنچه روايت كرده مفضّلبن عمر از حضرت صادق، (ع):
قال: سأله رجل عن هذه الآية، فقال: و اللّه، ما كان له ذنب و لكنّ اللّه سبحانه ضمن له أن يغفر ذنوب شيعة عليّ ما تقدّم من ذنبهم و ما تأخّر.
و روي عمر بن يزيد عنه، (ع)، قال: ما كان له ذنب، و لا همّ بذنب؛ و لكنّ اللّه حمله ذنوب شيعته ثمّ غفرها له. فرمود: «نبود از براي او گناهي، و نه اراده? گناهي كرد؛ و ليكن خداي تعالي ذنوب شيعه? او را بر او تحميل كرد، پس از آن آمرزيد آن را براي او.»
نويسنده گويد: از براي اين توجيه در مشرب عرفان، وجه وجيهي است كه اشاره? به آن [به] طريق اجمال خالي از فايده نيست. بايد دانست كه در محل خود مقرر است كه عين ثابتِ انسان كامل مظهر اسم «اللّه» الاعظم، كه امام ائمه? اسما است، ميباشد؛ و اعيان ساير موجودات در ظل عين انسان كامل در علم و عالَم اعيان مقرر، و درعين و عالَم تحقق موجود است. پس، اعيان جميع دايره? وجود مَظهر عين انسان كامل است در عالم اعيان؛ و جميع موجودات مظاهر جمال و جلال او هستند در عالم ظهور. و از اين جهت، هر نقص كه در عالم تحقق واقع شود و هر ذنبي كه از مظاهر بروز كند، چه ذنوب تكويني يا تشريعي باشد، به حكم ظاهر و مَظهر، به ظاهر منسوب است حقيقتاً و بي شائبه? مجاز. گرچه «ما أصابك من سيّئة فمن نفسك» (نساء، 4/79)، و لكن «قل كل من عنداللّه» (نساء/78). و اشاره به اين مطلب در اخبار بسيار است؛ چنانچه فرمايد: نحن السّابقون الآخرون.4 و فرمايد: آدم و من دونه تحت لوائي يوم القيامة.5 و فرمايد: أوّل ما خلق اللّه روحي ـياـ نوري6 و فرمايد: سبّحنا فسبّحت الملائكة؛ قدّسنا فقدّست الملائكة.7 و فرمايد: لولانا ما عرف اللّه 8 و فرمايد: لولاك لما خلقت الأفلاك.9 و فرمايد: نحن وجه اللّه.10 و در حديثي است كه رسول اكرم، (ص) ، به منزله? ساقه? شجر است، و ائمهّ هدي عليهمالسلام، به منزله? شاخههاي آن، و شيعيان به منزله? برگ آن درخت هستند.11 پس زينت شجره? طيبه? ولايت، به مظاهر است؛ و هر يك از مظاهر كه نقصاني يابد، در شجره? طيبه نقصاني واقع گردد. پس، ذنوب جميع موجودات، ذنوب وليّ مطلق است؛ و حق تعالي به رحمت تامه? خود و به غفران شامل خود، رحمت بر نبياكرم، (ص)، فرموده ميفرمايد: آنچه گناه است از پيشينيان و آنچه پس از اين گناهي واقع شود، در تحت مغفرت تامه واقع گردد، و به شفاعت تو تمام دايره? تحقق به سعادت كامله? خود رسند؛ و آخر من يشفع أرحم الرّاحمين.12
و بر اين مسلك، آيه? شريفه در عداد آن آيه است كه ميفرمايد: «ولسوف يعطيك ربّك فترضي» (ضحي، 93/5) كه فرمودند: أ رجي آية في القرآن13 و بنابراين مسلك، ذنوب متقدمه ممكن است ذنوب اُمم سالفه باشد، زيرا كه جميع اُمم، امت اين ذات مقدساند، و جميع دعوت انبيا دعوت به شريعت ختميه و مظاهر وليّ مطلق هستند؛ و «آدم و من دونه» از اوراق شجره? ولايت هستند.
توجيه دوم آن است كه سيّد مرتضي، رضياللّه عنه، ذكر فرمودند كه «ذنب» مصدر است، و جايز است اضافه? آن به فاعل و به مفعول؛ و در اينجا اضافه به مفعول شده و مراد آنست كه آنچه گذشته است از گناه كردن آنها تو را، در منع نمودن آنها تو را از مكه و جلوگيري نمودن از مسجدالحرام. و معني «مغفرت» بنابراين تأويل ازاله و نسخ احكام اعداي آن سرور است از مشركين بر آن حضرت؛ يعني ازاله ميفرمايد خدا آن را نزد فتح، و سَتر ميفرمايد بر تو آن عار را به فتح مكه؛ پس زود است كه داخل مكه شوي بعد از اين. و از اين جهت قرار داده است غفران را جزاي جهاد و فايده? فتح.14
فرموده است سيّد، رحمهاللّه، اگر مراد مغفرتِ «ذنوب» باشد معناي معقولي از براي آيه نتوان نمود؛ براي اينكه مغفرت ذنوب تعلقي [به فتح] ندارد و غرض و فايده? آن نميباشد. و اما قوله: ما تقدّم و ما تأخّر مانعي ندارد كه مراد اين باشد كه آنچه در زمان سابق گذشته از افعال قبيحي كه نسبت به تو و به قوم تو كردند.15
سوم آنكه معني چنين است كه اگر گناهي براي تو باشد در قديم يا پس از اين، هر آينه آمرزيدم تو را. و قضيه? شرطيه مستلزم صدق و وقوع طرفين نيست.
چهارم آنكه مراد به گناه، ترك مستحب باشد؛ زيرا كه واجبات از آن حضرت ترك نشده. و جايز است كه به واسطه? علوّ قدر و رفعت مقام آن حضرت آنچه از ديگران گناه نيست نسبت به آن حضرت گناه شمرده شود.
پنجم آنكه اين آيه براي تعظيم آن حضرت وارد است و در مقام حسن خطاب است، چنانچه گويي مثلاً: غفر اللّه لك.
مجلسي فرموده: و قد روي الصّدوق في العيون بإسناده عن عليّ بن محمّدبن الجهم قال: حضرت مجلس المأمون و عنده الرّضا،(ع) ، فقال له المأمون: يا ابن رسول اللّه، أليس من قولك أنّ الأنبياء معصومون؟ قال: بلي. قال: فما معني قول اللّه: «ليغفر لك اللّه ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر»؟ قال الرّضا(ع): لم يكن أحد عند مشركي مكة أعظم ذنباً من رسول اللّه، (ص)، لأنّهم كانوا يعبدون من دون اللّه ثلا ثمائةٍ و ستّين صنما؛ فلمّا جاءهم (ص) بالدّعوة إلي كلمة الإخلاص، كبر ذلك عليهم و عظم، و قالوا: «أجعل الآلهة إلها واحدا إنّ هذا لشيء عجاب.» إلي قوله: «إن هذا إلاّ اختلاق.» (ص، 38/7) فلمّا فتح اللّه تعالي علي نبيّه (ص) مكّة، قال له: يا محمّد، «إنّا فتحنا لك فتحاً مبيناً. ليغفر لك اللّه ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر.» عند مشركي أهل مكّة بدعائك إلي توحيد اللّه فيما تقدّم و ما تأخّر؛ لأنّ مشركي مكّةأسلم بعضهم، و خرج بعضهم عن مكّة؛ و من بقي منهم لم يقدر علي إنكار التّوحيد عليه إذا دعا النّاس إليه؛ فصار ذنبه عندهم في ذلك مغفوراً بظهوره عليهم. فقال المأمون: للّه درك يا أبا الحسن!16
«علي بن محمد بن الجَهم گويد حاضر شدم در مجلس مأمون و حال آنكه حضرت رضا(ع) پيش او بود. پس مأمون به آن حضرت عرض كرد: «اي پسر رسول خدا آيا از فرموده? تو نيست كه انبيا معصوماند؟» فرمود: «چرا» گفت: «پس چيست معني قول خدا: ليغفر لك…؟» حضرت فرمود: «نبود كسي پيش مشركان [مكه] كه گناهش بزرگتر از رسول خدا(ص) باشد، زيرا كه آنها عبادت غير خدا ميكردند سيصد و شصت بت را. پس چون كه پيغمبر آمد آنها را دعوت به كلمه? اخلاص كرد، بزرگ و گران آمد آن بر آنها، و گفتند: «آيا خدايان را يك خدا قرار داد؟ همانا اين چيز عجيبي است! تا قول خدا: «إن هذا إلاّ اختلاق» (نيست اين مگر دروغ) پس، چون كه خداي تعالي مفتوح كرد مكه را براي رسول خدا، فرمود به او : «اي محمّد، ما فتح نموديم براي تو فتح آشكارا، تا يبامرزد خداوند گناه قبل و بعد تو را پيش مشركان اهل مكه به دعوت كردن [تو] به سوي توحيد قبل و بعد.» زيرا كه مشركان مكه بعضي اسلام آوردند، و بعضي از مكه خارج شدند؛ و كسي كه از آنها باقي ماند قدرت انكار توحيد بر آن حضرت نداشت، وقتي كه حضرت دعوت ميفرمود مردم ،را به سوي آن؛ پس گرديد گناه او آمرزيده به غلبه? بر آنها.» پس مأمون گفت: «للّه درك الي أبوالحسن.»
نويسنده گويد كه اين توجيه ششمي است كه در حديث شريف از آيه? مباركه شده است. و حاصل آن، آن است كه مراد گناه آن بزرگوار است در نظر اهل شرك و به زعم فاسد آنها.
بدان كه از براي آيه? شريفه توجيهي است بر مشرب اهل عرفان و مسلك اصحاب قلوب، كه براي ذكر آن لابدّيم از ذكر «فتوحات ثلاثه?» متداوله? نزد آنها. پس گوييم كه «فتح» در مشرب آنها عبارت است از گشايش ابواب معارف و عوارف و علوم و مكاشفات از جانب حق بعد از آنكه آن ابواب بر او مُغلَق و بسته است. مادامي كه انسان در بيت مُظلِم نفس است و بسته به تعلقات نفسانيه است، جميع ابواب معارف و مكاشفات به روي او مغلق است؛ و همين كه از اين بيت مظلم به قوّت رياضات و انوار هدايات خارج شد و منازل نفس را طي كرد، فتح باب قلب به روي او شود و معارف در قلب وي ظهور كند و داراي مقام «قلب» گردد. و اين فتح را «فتح قريب» گويند، زيرا كه اين اوّل فتوحات و اقرب آنهاست. و گويند اشاره بدين فتح است قول خداي تعالي: «نصر من اللّه و فتح قريب» (صف، 61/13) البته با ياري و نصر خداوند و نور هدايت و جذبه? آن ذات مقدس اين فتح و ساير فتوحات واقع ميشود. و مادامي كه سالك در عالم قلب است و رسوم و تعينات قلبيه در او حكمفرماست، باب اسما و صفات بر او مغلق و منسد است.
و پس از آنكه به تجليات اسمائي و صفاتي رسوم عالم قلب فاني شد و آن تجليات صفات قلب و كمالات آنرا افنا نمود «فتح مبين» رو دهد، و باب اسما و صفات به روي او مفتوح گردد و رسوم متقدمه? نفسيه و متأخره? قلبيه زايل و فاني شود و در تحت غفاريت و ستاريت اسما، مغفور گردد. و گويند اشاره به اين فتح است قول خداي تعالي: «إنّا فتحنا لك فتحا مبينا. ليغفر لك اللّه ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر». ما فتح آشكاراي عالم اسماو صفات را بر تو نموديم تا در تحت غفاريت اسماي الهيه ذنوب نفسيه? متقدمه و قلبيه? متأخره مغفور شود. و اين فتح باب «ولايت» است.
و مادامي كه سالك در حجاب كثرت اسمائي و تعينات صفاتي است، ابواب تجليات ذاتيه به روي او مغلق است. و چون تجليات ذاتيه? احديه براي او شود و جميع رسوم خلقيه و امريه را فاني نمايد و عبد را مستغرق در عين جمع نمايد، «فتح مطلق» شود و ذنب مطلق مغفور گردد؛ و با تجلّي احدي ذنب ذاتي، كه مبدأ همه? ذنوب است، سَتر شود: وجودك ذنب لا يقاس به ذنب. و گويند اشاره به اين فتح است قول خداي تعالي: «إذا جاء نصر اللّه و الفتح» (نصر، 110/1) پس با «فتح قريب» ابواب معارف قلبيه مفتوح شود و ذنوب نفسيه مغفور گردد. و با «فتح مبين» ابواب ولايت و تجليات الهيه مفتوح گردد، و بقاياي ذنوب نفسيه? متقدمه و ذنوب قلبيه? متأخره آمرزيده شود. و با «فتح مطلق»، فتح تجليات ذاتيه? احديه گردد و ذنب مطلق ذاتي مغفور شود.
و بايد دانست كه فتح قريب و فتح مبين، عام است نسبت به اوليا و انبيا و اهل معارف. و اما فتح مطلق از مقامات خاصه? ختميه است، و اگر براي كسي حاصل شود، بالتبعيه و به شفاعت آن بزرگوار واقع ميشود.
و از اين بيانات معلوم شد كه از براي ذنب و گناه مراتبي است كه بعضي از آن از حسناتِ ابرار شمرده شود؛ و بعضي براي خُلَّص ذنب است. و گويند كه رسول اكرم، (ص)، فرموده: لَيُرانُ (أو لَيُغانُ) عل قلبي؛ و إنّي لأستغفر اللّه في كل يوم سبعين مرّة.17 اين كدورت توجه به كثرت تواند بود، ولي از قبيل خواطر بوده كه به زودي زايل ميشده. و در حديث است كه رسول خدا، (ص)، از هيچ مجلسي بيرون تشريف نميبرد مگر آنكه بيست و پنج مرتبه استغفار ميكرد.18
و از اين احاديث معلوم ميشود كه «استغفار» فقط منحصر به گناهِ منافي عصمت نيست؛ و «مغفرت» و «ذنب» به اصطلاح عرف عام نيست. پس، اين آيه? شريفه منافات با مقام معنويه ندارد؛ بلكه مؤكد آن است، زيرا كه از لوازم سلوك معنوي و عبور از مدارج و رسيدن به اوج كمال انساني غفران ذنوبِ لازمه? مقامات و مدارج است؛ زيرا كه هر موجودي در اين عالم است وليده? همين نشئه? ملكيه و ماده? جسمانيه است و داراي تمام شئون ملكي حيواني و بشري و انساني است، بعضي بالقوّه و برخي بالفعل؛ پس، اگر بخواهد از اين عالم به عالم ديگر و از آنجا به مقام قرب مطلق سفر كند، بايد اين مدارج را طي كرده و از منازل متوسطه كوچ نمايد؛ و به هر مرتبهاي كه رسد، در آن مرتبه مغفور شود ذنوب مرتبه? سابقه، تا در تحت تجليات ذاتيه? احديه تمام ذنوب مغفور گردد، و ذنب وجودي كه مبدأ و منشأ تمام ذنوب است در ظل كبرياي احدي مستور گردد. و اين غايت عروج كمال موجود است. و در اين مقام موت و فناي تامّ دست دهد. و لهذا وقتي كه آيه? شريفه? «اذا جاء نصر اللّه والفتح» نازل شد، رسول اكرم، (ص)، فرمود: اين سوره، خبر موت من است.19 و اللّه العالم.20
«أصلحك اللّه، كسي كه دوست داشته باشد ديدار خداوند را، دوست دارد خداوند ديدار او را؟ و كسي كه خشمناك باشد از ديدار خدا، خشم آيد خداوند را ديدار او؟» فرمود: «آري.» عرض كردم: «به خدا قسم همانا ما كراهت داريم از مردن.» فرمود: «چنين نيست كه تو گمان كردي. اين در وقت ديدار مرگ است: وقتي كه ديد آنچه را كه دوست دارد، نيست چيزي محبوبتر پيش او از ورود بر خداي تعالي؛ و خداي تعالي دوست ميدارد ديدار او را، و او دوست ميدارد ديدار خدا را در اين هنگام. و وقتي ببيند چيزي را كه كراهت دارد، پس نيست چيزي مبغوضتر پيش او از ديدار خدا؛ و خداوند خشم دارد ديدار او را.»
شرح: أصلحك اللّه دعاي خير است. و در دعا لازم نيست كه طرف فاقد مضمون آن باشد، بلكه آن متعارف است گرچه مضمون حاصل باشد. پس دعاي به حضرت صادق، (ع)، به صلاح و سَداد، خارج از ميزان تعارف نيست؛ چنانچه «غفر اللّه لك» و «عفا اللّه عنك» نيز نسبت به آن ذوات مقدسه صحيح است. و بعضي آيه? شريفه?: «ليغفر لك اللّه ما تقدّم من ذنبك وما تأخّر» را محمول به همين نمودند و گفتهاند در قوّه? آن است كه بفرمايد: غفر اللّه لك.21 و لازم نيست حصول مضمون ملحوظ باشد. گرچه اين در آيه? شريفه بعيد است. و ما در شرح يكي از احاديث سابقه بيان آن را كرديم. ولي اصل اين مطلب كه در اين انشائات حصول مضمون به حسب واقع غالباً ملحوظ نيست صحيح است.22
?هو الذي انزل السكينة في قلوب المومنين ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم و للّه جنود السموات و الارض و كان اللّه عليما حكيما? (فتح، 48/4)
آيا آنچه خداوند تعالي ميفرمايد: «و قذف في قلوبهم الرعب فريقاً تقتلون و تأسرون فريقاً» (احزاب، 33/26) مصداق ظاهرش در فتح مبين متحقق نيست؟ آيا آيه? «هو الذي انزل السكينة في قلوب المؤمنين» مصداق ظاهرش رزمندگان اين جبهه نيست؟ مگر آنچه در صدر اسلام واقع شد و موجب فتح لشكر اسلام گرديد جز اينها بود؟ آيا در ظرف يك هفته آنچه تاكنون شمارش شده است بيش از پانزده هزار اسير و هزاران مقتول و هزاران مجروح و آن همه غنايم جنگي، امري عادي است؟ آيا فوج فوج تسليم در مقابل عدهاي غير معادل با خصم، امري عادي و طبيعي است؟23
?ان الّذين يبايعونك انّما يبايعون اللّه يد اللّه فوق ايديهم فمن نكث فانّما ينكث علي نفسه و من اوفي بما عاهد عليه اللّه فسيؤتيه اجرا عظيما ? (فتح، 48/10)
ما هم كه حكومت اسلامي ميگوييم، ميخواهيم يك حكومتي باشد كه هم دلخواه ملت باشد و هم حكومتي باشد كه خداي تبارك و تعالي نسبت به او گاهي بگويد كه اينهايي كه با تو بيعت كردند، با خدا بيعت كردند «انما يبايعون اللّه». يك همچو دستي حاكم باشد كه بيعت با او بيعت با خدا باشد. در جنگ هم وقتي كه تيري انداخته است و رميي كرده است باز خدا بفرمايد كه «و ما رميت اذ رميت و لكنّ اللّه رمي» (انفال، 8/17) تو تير نينداختي، خدا تير انداخت، دست او را دست خدا بداند، ظل الله باشد، يد الله باشد. حكومت، حكومت الهي باشد. ما حكومتي را كه ميخواهيم، يك همچو حكومتي ميخواهيم. آرزوي ما اين است كه يك همچو حكومتي سر كار بيايد كه تخلف از قانون الهي نكند. پيغمبر اكرم از باب اينكه دستش دستي بود كه تخلف در تمام عمرش از كارهايي كه خدا فرموده بود نكرده بود، اين دست دست خدا ميشود، بيعت، بيعت با خداست. از آنجايي كه كارهايي را كه كرده بود ارادهاش تابع اراده خدا، كارش تابع كارهاي خدا، حكومتش حكومت الهي است .24
اگر اين معنا در ذهن انسان باشد كه خدا فرموده است كه با هم باشيد، تنازع با هم نداشته باشيد، خدا فرموده است كه وحدت داشته باشيد. و ما براي خدا وحدت ميخواهيم داشته باشيم، اين وحدت را كسي نميتواند به هم بزند، اين وحدت الهي است، اين «يد اللّه» است. «يد اللّه»، فوق همه «ايدي» است، اين را كسي نميتواند به هم بزند.25
?محمّد رسول اللّه و الّذين معه اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم…? (فتح، 48/29)
خداي تعالي، مؤمنين را به اين صفت شريف، توصيف فرمايد در سوره? مباركه? فتح، آنجا كه فرمايد:
«محمّد رسول اللّه و الّذين معه اشدّاء علي الكفار رحماء بينهم» الآية. و روايات شريفه راجع به اين اوصاف شريفه، بسيار وارد است، و ما به ذكر بعض آنها قناعت ميكنيم.
در كتاب شريف وسايل، در كتاب حج از كتاب شريف كافي، سند به حضرت صادق رساند:
إنّه يقول لأصحابه: إتّقوا الله و كونوا إخوةبررة، متحابّين في اللّه، متواصلين متراحمين، تزاوروا و تلاقوا و تذاكروا أمرنا و أحيوه.»26
و بإسناده عن أبي عبداللّه قال: «يحقّ علي المسلمين الاجتهاد في التّواصل، و التّعاون علي التّعاطف، و المواساة لأهل الحاجة، و تعاطف بعضهم علي بعض حتّي تكونوا كما أمركم اللّه ـعزّ و جلّـ: «رحماء بينهم»، متراحمين مغتمّين لما غاب عنكم من أمرهم، علي ما مضي عليه معشر الأنصار علي عهد رسول اللّه(ص). »27
و از مجالس شيخ عظيم الشأن الحسن بن محمد الطوسي بسنده عن عليّ قال: «قال رسول اللّه: إنّ اللّه ـعزّ و جلّـ رحيم يحبّ كلّ رحيم.»28
و در مستدرك وسايل است: العلاّمة الحليّ في الرّسالة السّعديّة عن رسول اللّه ـ(ص)ـ أنّه قال:
«و الّذي نفسي بيده لا يضع اللّه الرّحمة إلاّ علي رحيم. قالوا: يا رسول اللّه كلّنا رحيم؟ قال: ليس الذّي يرحم نفسه و أهله خاصّة، و لكنّ الذي يرحم المسلمين. و قال (ص) قال ـتعاليـ ان كنتم تريدون رحمتي فارحموا.»29
و از جعفريّات از رسول خدا حديث كرده، أنّه قال:
«من لا يرحم النّاس لا يرحمه اللّه.»30
و عن عوالي اللّئالي31 عن رسول اللّه(ص)، قال:
«الرّاحمون يرحمهم الرّحمان؛ ارحموا من في الأرض يرحمكم من في السّماء».32
خداي تعالي در وصف مؤمنين فرمايد: «أشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم». اين حال اعتدال است كه در موقع خود، رحمت و شفقت و در موقع خود، شدّت و غضب نمايد.
و در روايات شريفه از غضب ننمودن در موقع خود، ذمّ و تكذيب شده:33
محمدبن يعقوب به اسناد خود از حضرت باقر العلوم (ع) نقل نموده كه فرمود: خداوند وحي فرمود به شعيب نبيّ (ع): «همانا من عذاب كنم از قوم تو صد هزار نفر را كه چهل هزار نفر از اشرار آنها و شصت هزار نفر از خوبان آنها است». عرض كرد: خداوندا! اشرار به جاي خود، اخيار و خوبان براي چه؟ وحي آمد: «براي اين كه مداهنه كردند با اهل معصيت و سهل انگاري كردند و غضب ننمودند براي غضب من.»34
خداي تعالي در آيات شريفه قرآنيّه از مؤمنين به «أشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم» تعبير فرموده، و مجاهدين و شجاعان در معركه جنگها را بر بازنشستگان و خمودان تفضيل داده، و درجات آنها را در پيشگاه عظمت خود بزرگ شمرده،35 و از پافشاري در ميدان جنگها قدرداني فرموده، و آنها را به اقدام در معركهها و پيشرفت در جنگها تحريص و ترغيب فرموده؛36 و تمام اينها در سايه قوّه شريفه غضب انجام گيرد، و با خمودي و سستي آن، انسان از تمام اين فضايل محروم شود، و به ذلّت و خواري و پستي و اسارت تن در دهد، و از انجام وظايف انساني و ديني باز نشيند. از اين جهت، اگر در كسي اين قوه خامد و خاموش باشد، بايد به معالجه آن پردازد و علاج علمي و عملي آن كند تا نفس در حال اعتدال در آيد.37
بدان كه قوه? غضبيه ،يكي از نعم بزرگ الهي است كه به واسطه? آن تعمير دنيا و آخرت شود، و با آن حفظ بقاي شخص و نوع و نظام عايله گردد، و مدخليت عظيم در تشكيل مدينه? فاضله و نظام جامعه دارد. اگر اين قوه? شريفه در حيوان نبود، از ناملايمات طبيعت دفاع نميكرد و دستخوش زوال و اضمحلال ميگرديد. و اگر در انسان نبود، علاوه بر اين، از بسياري از كمالات و ترقيات باز ميماند. بلكه حد تفريط و نقص از حال اعتدال نيز از مذامّ اخلاق و نقايص ملكات شمرده شود كه بر آن مفاسدي بسيار و معايبي بيشمار مترتب گردد؛ از قبيل ترس و ضعف و سستي و تنبلي و طمع و كم صبري و قلّت ثبات ـدر مواردي كه لازم استـ و راحت طلبي و خمودي و زير بار رفتن و انظلام و رضاي به رذايل و فضايح كه پيش آيد براي خود يا عايلهاش و بيغيرتي و كم همتي. خداي تعالي در صفت مؤمنين فرمايد: «أشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم.»
اداره? امر به معروف و نهي از منكر و اجراي حدود و تعزيرات و ساير سياسات دينيه و عقليه نشود جز در سايه? قوه? شريفه? غضبيه؛ پس آنها كه گمان كردند كشتن قوه? غضب و خاموش كردن آن از كمالات و معارج نفس است، خود خطايي بزرگ و خطيئه? عظيمهاي كردند و از حد كمال و مقام اعتدال غافلاند.38
دوگل وقتي آمده بود اينجا، ظاهراً دوگل بود كه با شاه ـ با هم ـ رفته بودند توي بازار، خوب، شاه خيلي جرأت نميكرد بيرون بيايد، اين بيرون آمده بود رفته بود توي جمعيت ولي خوب، نميترسيد از آنها. مردم به او كاري نداشتند اما خود او ميترسيد كه، چرا ميترسيد؟ براي اينكه به مردم بد كرده، وقتي آدم به كسي بد بكند، از آنها ميترسد بد بكنند به آن. اين يك مطلب كلي است، يك سرمشق كلي است براي همه كه بايد با اهلي، با رعيت مملكت با افراد مملكت رفتارمان رفتار برادرانه و رحمت آميز باشد: «رحماء بينهم». اينها هم تبادل رحمت ميكنند، اين رحمت به او، رحمت به اين، اين محبت به او و او محبت به او و همين جمعيت اگر در مقابل ديگران بايستند، خصم بايستند. محكم و شديد هستند «اشداء علي الكفّار.»39
اسلام و ساير اديان همه محرك بودند، بيدار كردند مردم را، تعليمات انبيا مردم را بيدار كرد، تجهيز كرد مردم را بر ضد قدرتمندان، بر ضد مشركين. قرآن ميشود گفت كتاب جنگ است، كتابي است كه تجهيز ميكند مردم را به جنگ كردن، در عين حالي كه همه تعليمات انساني در آن هست لكن «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم» «قاتلوا المشركين كافة» (توبه، 9/36) قرآن وادار كرد مردم را و بيدار كرد مردم را، دلداري داد به مردم كه ملائكه همراه شماست. ملائكه هم بود همراهشان. يك دسته كوچكي حركت ميكرد يك قدرت بزرگ را ميشكست، با همان قدرت ايمان و آن تحركي كه پيغمبر اكرم و قرآن كريم ايجاد كرده بود در آنها.40
اسلام وضعش در حكومت، وضعش در قواي انتظامي، وضعش در شرطه كه به اصطلاح آنها انتظامي هست، درست عكس اين وضعي است كه حكومتهاي طاغوتي دارند. شرطه با مردم دوست، رفيق يعني شهرباني با مردم دوست، رفيق، خدمتگزار، مردم با او دوست، پشتيبان. ارتش و لشكري آن وقت با مردم دوست و رفيق، پشتيبان مردم، مردم پشتيبان آنها. يك همچو روحيهاي كه نسبت به خودشان آن طور باشند و نسبت به خارج قوي باشند و «اشدّاءعلي الكفّار رحماء بينهم» كه قرآن است، وصف اينهاست، وصف مومنهايي است كه ارتش اسلام هستند، عكس آني كه طاغوتها دارند. در قرآن وصف آنها را عكس اينها ميگويد. ميگويد: (نسبت ميفرمايد) نسبت به كفار اشداء هستند و قوي، نسبت به خودشان رحيم و مهربان و دوست، نه ارتش و ژاندارمري و شهرباني از مردم ترسي دارد كه مبادا يك وقتي چه بشود، نه مردم از ارتش ترس دارند، همه دوست و رفيق و همه همين طوري كه حالا ميبينيد شما اينجا آمديد، نه ما از شما ميترسيم كه شما هجمه كنيد به ما، ما را چه بكنيد، نه شما از ما چيزي داريد. ما رفيق و دوست و هر دو «رحماء بينهم». اين دستور قرآن است.41
در اين رژيم بايد همه با دل راحت انشاء اللّه و با قدرت، اما قدرت براي اشخاصي كه فساد ميكنند، و با رحمت براي دوستان خودتان، «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم» دستور خداست كه وصف مؤمنين اين است كه در مقابل اجانب ميايستند قوي، بين خودشان دوست و رفيق و رحيم و اينها.42
خداي تبارك و تعالي در موضع عفو و رحمت، رحيم است و در موضع انتقام، انتقامجو. امام مسلمين هم اين طور بود، در موقع رحمت، رحمت، و در موقع انتقام، انتقام. ما نميترسيم از اينكه در روزنامههاي سابق، در روزنامههاي خارج از ايران براي ما چيزي بنويسند، ما نميخواهيم وجاهت در ايران، در اسلام، در خارج از كشور پيدا بكنيم، ما ميخواهيم به امر خدا عمل كنيم و خواهيم كرد.
«اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم» اين توطئهگرها در صف كفار واقع هستند، اين توطئهگرها در كردستان و غير آن در صف كفار هستند. با آنها بايد با شدت رفتار كرد. دولت با شدت رفتار كند، ژاندارمري با شدت رفتار كند، ارتش با شدت رفتار كند. اگر با شدت رفتار نكنند، ما با آنها با شدت رفتار ميكنيم. ما با خود همينها اگر مسامحه بكنند، با شدت رفتار ميكنيم. مسامحه حدودي دارد، جلب وجاهت حدودي دارد. مصالح مسلمين را نميگذارند به اين امور از بين برود.43
همين دستور قرآن كريم است كه از اوصاف مومنين صدر اسلام و اينها نقل ميفرمايد كه اينها رحيم هستند بين خودشان «رحماء بينهم»، خودشان با هم با رحمت رفتار ميكنند «اشدّاء علي الكفّار» وقتي به كفار ميرسند شدت. حضرت امير وقتي كه مواجه ميشود با لشكر معاويه كه از كفار هم بدتر بودند، با خوارج كه آنها هم به همين طور بودند، با كمال شدت، بعد از اينكه ميديد هدايت نميشوند، سفارش ميكرد كه شماها ابتدا به جنگ نكنيد، به لشكر خودش فرمود شماها ابتدا به جنگ نكنيد ولو حق با شماست، بگذاريد آنها ابتدا كنند وقتي آنها ابتدا ميكردند، گاهي هم يكي دو تا كشته ميشدند، آن وقت اجازه ميداد و با كمال قدرت تا آخر ميكوبيد. خوارج را همچو سركوب كرد كه از آنها چند نفري توانستند فرار كنند و خوارج هم همانها بودند كه بعد هم توطئه كردند و حضرت امير را به شهادت رساندند.
اسلام با كمال رأفت، با كمال رحمت با همه طبقات رفتار ميكند و همين رحمتش هدايتي است كه ميخواهد همه قشرهاي عالم به سعادت برسند، لكن با توطئهگرها با شدت رفتار ميكند و بايد هم اين طور باشد.44
از خاصّههايي كه خداي تبارك و تعالي براي مؤمنين ذكر ميفرمايد اين است كه «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم» بر كفار شديد هستند و كوبنده، و در بين خودشان رحيم و با رحمت رفتار ميكنند. ما اگر بخواهيم بفهميم كه مؤمن هستيم و تابع دستورات اسلام هستيم، بايد اين ميزان را در خودمان ببينيم هست و براي مشركين توفنده و كوبنده و براي مسلمين رحمان و رحيم و با رحمت.45
خداي تبارك و تعالي ميفرمايد كه اگر كسي بخواهد خودش را بفهمد كه مؤمن و مسلم است: «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم» وقتي با اجنبيها مواجه ميشوند با شدت و كوبندگي مواجه ميشوند، وقتي بين خودشان هستند با رحمت و عطوفت مواجهند.46
ما گرچه دوستان و عزيزان وفاداري را از دست داديم كه هر يك براي ملت ستمديده استوانه بسيار قوي، پشتوانه ارزشمند بودند، ما گرچه برادران بسيار متعهدي را از دست داديم كه «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم» بودند و براي ملت مظلوم و نهادهاي انقلابي سدي استوار و شجرهاي ثمربخش به شمار ميرفتند، لكن سيل خروشان خلق و امواج شكننده ملت، با اتّحاد و اتكال به خداي بزرگ هر كمبودي را جبران خواهد كرد.47
در بلاد خودتان كه رفتيد، مسائلي كه خدا فرموده است، بگوييد. «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم»؛ اين را بايد به مردم حالي كنيد كه معنياش چي است. ما بايد چه بكنيم با آنها؟ آنهايي كه هَجمه كردند به همه? بلاد اسلامي و دارند همه چيز بلاد اسلامي را از بين ميبرند. از آن ور آخوندهاي درباريشان تبليغ ميكنند و افساد ميكنند و بر ضد اسلام حرفها ميزنند، تفرقه مياندازند بين مسلمين؛ از آن طرف هم، آنها به جان مردم افتادهاند و همه چيزشان را دارند ميبرند. و ما هم كنار بنشينيم، تماشا كنيم؛ ما تماشاچي هستيم! ما چه كاري به اين كارها داريم! ما ميرويم نمازمان را ميخوانيم و روزهمان را ميگيريم و تمام شد! تكليف همين است؟! اميرالمؤمنين همين بود؟ سيدالشهدا، اگر اين فكر را ميكرد كه نميرفت به كربلا، با يك عدد معدودي. اين فكر را نميكرد، اين فكر غلط ما، در ذهن او نبود. اميرالمؤمنين، اگر بنا بود كه خير، هي مسامحه كند ـخوب، اين خلاف كرد، چهـ شمشير نميكشيد هفتصد نفر را يكدفعه بكشد، تا آخر آن اشخاصي كه قيام كرده بودند به ضدش، تا آخر، ضد اسلام بود ديگر. تا آخرشان را كشت و چند نفر ديگر فرار كردند، بعد هم آمدند آن فساد را كردند، فراريهايشان آن فساد را كردند. شما بدانيد كه از حبسهاي ما ،همين اشخاصي هستند كه مفسدند. ما اشخاصي كه مفسد نيستند، يك آن هم ميل نداريم باشند. اگر از اينها هر چه بيرون برود هر يكشان بيرون بروند آدم ميكشند، آدم نشدهاند اينها. ما تا كي بايد خواب باشيم؟ ما تا كي سادهانديش باشيم؟ شما آقايان چرا ساده انديشي ميكنيد؟ در بلاد خودتان كه ميرويد، بگوييد به مردم، بگوييد به دنيا، كه با دنيا دارند چه ميكنند اين قدرتمندها، اينها با ضعفا دارند چه ميكنند. اينها، اتيوپي كه آن همه بيچارهها دارند، رنج ميبرند، ميميرند از گرسنگي، گندمهايشان را ميريزند در دريا، خرج سلاحهايي ميكنند كه همه عالم را از بين ببرند. اينها انسان دوستند! اينها با اين صورت انسان دوستي ميخواهند همه? ما را پايمال كنند، اينها با اين مجامع حقوق بشر ميخواهند حقوق بشر را از بين ببرند.
من اميدوارم كه خداوند به ما مرحمت كند و ما را بيدار كند. ما را بر احكام اسلام به همه? جوامعاش، به همه? مطالبش، به همه? اطرافش بيدار كند و متوجه كند. خيال نكنيد كه اسلام فقط اين تكه است؛ نماز و روزه است فقط، نيست اين طور! اگر اين طور بود پيغمبر هم مينشست توي مسجدش و نماز ميخواند. چرا از اول عمرش تا آخر زحمت كشيد، جنگ كرد، زد و خورد كرد، شكست خورد، شكست داد تا مسائل را آن قدري كه ميتوانست عمل كرد. اميرالمؤمنين هم همينطور، ديگران هم همينطور، صلحا هم همينطورند، اشخاص بيدار اين طورند. اينطور نيست كه بنشينند توي مسجد و كار به كارها نداشته باشند. بنشينند توي خانههايشان و كار به كسي نداشته باشند. بيطرف باشند. كاري ما به اين كارها نداريم! اگر اين منطق انبيا بود كه فرعون نميرفت سراغ موسي، موسي نميرفت سراغ فرعون. اگر منطق انبيا اين بود كه ابراهيم نميرفت هجمه كند بر آنها، پيغمبر اين كار را نميكرد. منطق انبيا اين نيست. منطق انبيا اين است كه «اشدّاء» بايد باشند بر كفار و بر كساني كه بر ضد بشريت هستند، بين خودشان هم رحيم باشند. و آن شدّت هم رحمت است بر آنها.48
1. امام خميني(ره)، سر الصلوة/60.
2. كليني، اصول كافي، 2/95، كتاب ايمان و كفر، باب الشكر، ح 6.
3. مجلسي، بحار الانوار، 17/76، تاريخ نبيّنا، باب 15.
4. همان، 24/4، كتاب الامامة، باب 23، ح 11 از امام صادق(ع) نقل ميكند كه فرمودند: نحن السابقون و نحن الاخرون.
5. همان، 16/402، تاريخ نبيّنا، باب 12، ح 1.
6. عوالي اللئالي، 4/99، ح 140؛ بحار الانوار، 15/24، باب 1، ح 44.
7. عيون اخبار الرضا، 1/263.
8. بحار الانوار، 26/247، باب 4، ح 14.
9. علم اليقين، 1/381.
10. التوحيد/150، ح 4.
11. بحار الانوار، 24/138، كتاب الامامة، باب 44، ح 3.
12. علم اليقين، 2/1086.
13. مجمع البيان، ذيل آيه.
14. تنزيه الانبياء/115 ـ 118.
15. وجوه مزبور را سيد مرتضي در تنزيه الانبياء، شيخ طبرسي در مجمع البيان و علامه مجلسي در بحار الانوار (17/73، 74) آوردهاند.
16. بحار الانوار، 17/89، 90، باب 15، ح 20؛ عيون اخبار الرضا، 1/202، باب 15، ح 1.
17. مستدرك الوسائل، 5/320، باب 22، ح 2.
18. مكارم الاخلاق/313.
19. مجمع البيان، ذيل تفسير سوره «نصر».
20. امام خميني(ره)، شرح چهل حديث يا اربعين حديث/337 ـ 343.
21. مجمع البيان، 9/169، طبرسي نيز اين قول را ضعيف دانسته است؛ بحار الانوار، 68/25، ذيل حديث 3.
22. شرح چهل حديث يا اربعين حديث/451، 452.
23. امام خميني(ره)، صحيفه نور، 16/100.
24. همان، 3/111.
25. همان، 19/132.
26. وسائل الشيعه، 8/552، باب 124، ح 1.
27. همان، 12/251، باب 124، ح 2.
28. همان/216، باب 124، ح 1.
29. مستدرك الوسايل، 9/54، باب 107، ح 3؛ الرسالة السعديه/165.
30. همان/55، ح 4؛ الجعفريات/167.
31. همان/56، ح 8؛ عوالي اللئالي، 1/361، ح 42.
32. امام خميني(ره)، شرح حديث جنود عقل و جهل/235 ـ 237.
33. فروع كافي، 5/55، باب امر به معروف و نهي از منكر، ح 1.
34. شرح حديث جنود عقل و جهل/243.
35. اشاره است به آيه 95 سوره نساء.
36. اشاره است به آيات 65 سوره? انفال، 38 سوره? توبه و 83 سوره? نساء.
37. شرح حديث جنود عقل و جهل/369، 370.
38. شرح چهل حديث يا اربعين حديث/134، 135.
39.صحيفه? نور، 5/226.
40. همان، 8/31.
41. همان/165، 166.
42. همان/209.
43. همان/251، 252.
44. همان، 9/15، 16.
45. همان، 12/130.
46. همان/156.
47. همان، 15/52.
48. همان، 19/95، 96.